به گزارش شهرآرانیوز، همه ما، دست کم آنهایی که الان حس پدرومادر بودن را تجربه میکنیم، در دوران مدرسه خود مجبور به نوشتن انشایی کلیشهای شده ایم، علم بهتر است یا ثروت؟ موضوعی که بدون اغراق همه در تمجید علم نوشتیم و به آن باور داشتیم. هرچند در سالهای بعد زندگی خود به این نتیجه رسیدیم که اشتباه کرده ایم. نکته تأمل برانگیز ماجرا اینجا بود که همچنان داشتن علم برایمان یک ارزش محسوب میشد، چون آن باور را از والدینمان به ارث برده بودیم.
اما قصه فرزندانمان کاملا متفاوت از خودمان شد. خواستیم به هزار و یک علت تربیتی به آنها هم این ارزش را منتقل کنیم که همچنان علم بهتر از ثروت است، ولی رفتارهای متناقضمان اجازه نداد و نتیجه اش آن شد که بچه هایمان در انتخاب هایشان به سمت ارزش گذاری های نادرست و غیرواقعی رفتند، برای نمونه از نظرشان انتخاب همسری پول دار و زیبا بر داشتن دهها ملاک ارزشمند دیگر برتری دارد. مسئلهای که نادرستی آن در کمتر از پنج سال خودش را نشان میدهد.
اگر با این توضیحات علاقهمند شدید که دراین باره بیشتر بخوانید و بدانید، پیشنهاد میکنیم گزارش امروز ما را که چکیدهای از گفت وگوی ما با الهام اعلمی دوست، روان شناس بالینی است، بخوانید.
«پژویی بیا جلو» از همان جایی که نشسته، داد میزند و راننده پژو را برای ادامه کار فرا میخواند. با صدای بلندی ادامه میدهد: «زودباش بابا، ملت که نمیتونن علافت بشن.» تا نوبت من بشود، چندتایی ماشین مانده است. این قدر استرس دیر رسیدن به محل کارم را دارم که حواسم به ماشین جلویی نیست. «لطفا بفرمایید جلو» وقتی متصدی مرکز معاینه فنی خودرو از جایش بلند میشود و با احترام تمام صاحب مرسدس بنز نقرهای را فرا میخواند، تازه متوجه میشوم که یکی از آن از ما بهتران، جلو من ایستاده است و آنچه باعث شده تا کارشناس مرکز معاینه فنی خودرو سرخُلق بیاید و قدری ادب بهخرج بدهد، قیمت خودرو جلویی است.
درحال چرخ زدن درون فروشگاه هستم و بالا و پایین کردن اجناس که با صدای دینگی در باز و بسته میشود و دو خانم و یک آقا وارد میشوند. ظاهرشان میگوید از آن مشتریهای پول خرج کن هستند. درست حدس میزنم، چون توجه فروشنده را بدجوری به خود جلب میکنند. مدام دورشان میچرخد و «بله جناب» و «درست میفرمایید قربان» است که چپ و راست خرجشان میکند. تفاوت رفتاری فروشنده، فقط براساس ظاهر و جیب مشتری ها، در این چند دقیقه بدجوری توی ذوقم میزند و پیش از آنکه برای خرید به نتیجهای برسم، فروشگاه را ترک میکنم.
یک ربع، بیست دقیقهای میشود که خودم را مشغول خواندن یک حزب قرآن کرده ام. هرچند دقیقه نیم نگاهی هم به حال نزار صاحب خانه دارم. مهمانها از قوم و خویش و دوست و همسایه یکی یکی برای سرسلامتی میآیند و صاحب عزا به سختی بلند میشود و احوال پرسی میکند. خودم را آماده رفتن میکنم که یک مرتبه هول و ولایی در ورودی در ایجاد میشود.
قدری دل شوره میگیرم. تازه متوجه میشوم یکی از بستگان دور که به پول داری شهره است، از راه رسیده است. رفتار متفاوت فامیل یک طرف، رفتار عجیب صاحب عزا برای جا بازکردن برای مهمانی که هنوز پا به مجلس نگذاشته بیشتر از آن توی ذوق میزند. دیگر از آن بی حالی چند دقیقه پیش خبری نیست و همه در یک حالت آماده باش قرار گرفته اند.
توجه و احترام ویژه برای برخی که ثروت و دارایی دارند، موضوعی جدید نیست که بخواهیم آن را به عصر نوین نسبت بدهیم. این مسئله ریشه تاریخی و به قدمت بشریت دارد. فقط جنس آن از هردوره به دوره دیگر متفاوت شده است. برای نمونه در دورهای که انسانها غارنشین بودند، این قدرت بدنی و توانایی در شکارکردن بود که ملاک ارزش گذاری مردم قرار میگرفت یا در دوره کشاورزی کسی که زمین و کارگر بیشتری داشت، بیش از دیگران مورد توجه بود، پس طبیعی است کسی که در دوره کنونی ثروت بیشتری دارد، بیش از دیگران مرکز توجه باشد.
درست است که این روزها ثروت به یک ملاک و معیار برای ارزش گذاری تبدیل شده است، دیگر به سادگی گذشته هم نیست و پیچیدگیهای خاص خودش را دارد، یعنی نمیتواند برای درازمدت پاسخ گوی حفظ یک ارتباط و توجه ویژه هم باشد. به عبارت ساده تر، این افراد اگر بخواهند همچنان مورد توجه مردم باشند، باید کنشها و ویژگیهای عمیق تری از «فقط ثروتمند بودن» داشته باشند. ازاین رو ثروتمندان را باید به دو دسته متفاوت تقسیم کرد: افرادی که با سعی و تلاش و استعداد خود صاحب ثروت شده و افرادی که با میراث خانوادگی به این درجه رسیده اند.
دسته اول واقعا مورد توجه و احترام دیگران هستند، چون این ثروتشان نیست که سبب احترام آنها شده، بلکه توانمندیهایی است که این افراد دارند و آنها را از دیگران متفاوت کرده است. این گروه از اعتمادبه نفس و عزت نفس بالایی هم برخوردارند. اما دسته دوم، گروهی هستند که بدون هرگونه تلاشی صاحب ثروت شده اند و به خاطر توجهی که از دیگران بابت این موضوع دریافت میکنند، برای رشد خود در زمینههای دیگر هیچ تلاشی نمیکنند. این افراد همان کسانی هستند که مردم در برخورد با آنها خیلی زود متوجه ضعف شخصیتی شان میشوند و از آنها فاصله میگیرند.
جدا از این دو دسته، ما افراد معمولی زیادی هم درجامعه داریم که بهره زیادی از ثروتهای مادی نبرده اند ولی به همان اندازه مورد توجه و احترام دیگران هستند، چون به خوبی دریافته اند برای محبوبیت باید روی توانمندی ها، استعدادها و ویژگیهای شخصیتی خودشان کار کنند. آن قدر که در آن زمینهها برای دیگران شاخص و الگو شوند. نکته تأمل برانگیزی که والدین به جای تعریف و تمجیدهای نادرست از افراد ثروتمند و ارزش گذاریهای غیرواقعی برای آنها باید سعی کنند از سنین کم آن را به فرزندانشان آموزش بدهند.
اینکه ما زبانی از ملاکها و معیارهای معنوی مانند صداقت و درستی یا توانمندیها و استعدادهای فردی صحبت کنیم ولی در عمل نشان بدهیم که ثروت بدون همه اینها از جایگاه ارزشمندتری نزد ما برخوردار است، سبب میشود تا بچهها ناخواسته به سمت انتخاب همین ارزشهای نادرست و غیرواقعی بروند.
ارزش گذاریهای نادرستی که خودش را در انتخابهایی مانند انتخاب شغل و رشته تحصیلی در سنین پایین و ازدواج در سنین بالا نشان میدهد، مانند گرایش به انتخاب رشتههای پزشکی و دندان پزشکی صرف پول ساز بودنشان و انتخاب همسر از یک خانواده مرفه به جای توجه به معیارهای واقعی مانند اخلاق و رفتار.
باید بپذیریم که به جز خانواده ها، رسانهها به ویژه رسانههای تصویری مانند تلویزیون و سینما نقش بسیار پررنگی در القای ارزشهای درست و نادرست به جامعه دارند. نمیشود از سادگی صحبت کرد و ثروتمند بودن را نکوهش و در برخی فیلمها و مجموعههای نمایشی زندگی ثروتمندان را نقد کرد ولی هم زمان در تبلیغات بازرگانی برای معرفی یک آب میوه ساده، زندگی تجملی را به رخ مردم کشید.
این تناقضها خواه ناخواه جامعه را به سمت ارزش گذاریهای غیرواقعی سوق خواهد داد؛ بنابراین ضروری است که والدین افزون بر یک بازنگری در رفتارها، باورها و ارزشهای خود، زمینهای را هم برای درک بهتر بچهها از این ارزشها فراهم کنند. برای این منظور به والدین عزیز پیشنهاد میکنیم: